سلام عشقم کلی وقته برات ننوشتم از بس که درگیر کارای دانشگاهم...زندگیم این چن روزی که اومدی مرخصی خیلی خوشحال شدم....مث همیشه بااینکه پیشم نبودی اما همین که ازت خبر داشتم کلی جای شکر داره......امیدوارم که در هرحال که هستی حالت خوووووب خوب باشه کلی انرژی مثبت برات میفرستم از این فاصله دوور...بازم دلم گرفته اما هیشکی مث تو بلد نیس آرومم کنه ....زود بیا پیشم..البته پنجاه روز زیاده.......
داداش بهم گفت که داری فردا میای مرخصی...به منم که زنگ نمیزنی....ای نامرد...... دلم برات تنگ شده حسابی...درس و دانشگاه هم که دوباره شروع شد....زودتر بیا پیشم..
عشقم فدای صدات بشم امروز سرکلاس بودم که زنگ زدی خیلللللللللی خوشحال شدم.............
بعد از کلی غیبت اومدم تا بازم برا عشقم بنویسم براش بنویسم که تو این تابستون چی کشیدم بدون اون....کلی ماجرا هس که نمیخوام برات بگم اما اینجا مینوسم که بعدا خودت بیای و بخونی...خب ازکجا شروع کنیم
از هیچ جا خودتو عشق است...هیچی مهم تر از خودت نیس...خودت که الان خوزستانی...شبا رو پشت بوم پادگان میخوابی.....خخخخخ..........حیدر بهم گفت خب
میخوام ی بیت غزل برات بخونم:
از چاشنی قند مگو هیچ وز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
برایت فردایی را آرزو دارم که تمامی تقدیرنویسان عرش کبریایی هم به احوالت غبطه بخورند چون بهای قلب مهربانت بیشتر از اینهاست.
دارم میرم خونه .....شاید دیگه کم بیام بنویسم برات عشقم...فدات بشششم....امتحانامو با موفقیت گند زدم...فقط یکیش مونده این ترمی معدلم یه نمره افت میکنه...فدای سرم...توکه پیشم بودی بیشتر میخوندم...اما اصلا مهم نیس جبران میکنم ترم دیگه...این نیز بگذرد...همه چی باید بگذره تا بیای زودتر پیشم....
داداش دیشب عکس یه دختره ای رو بهم نشون داده میگه میخوام اینو بگیرم...بعد عکسه رو نشون دوستم دادم میگه که این عکسه تو فیسبوک پخشه...خداوکیلی ببین خواسته منو سرکار بذاره..تازشم فکر میکنه باورم شده...خخخخخ.....خواستم ضایعش کنم بعد گفتم گناه دا ره به غرور جوونیش بر میخوره....تو هم حواست بخودت باشه من خیلی زرنگم ها...خخخخخ.....
قلبونت بلم...
محمدرضام رفت...عشقم رفت.......کاش تموم بشه ای روزا حالم از همه کس و همه چیز بهم میخوره حالم از خودمم بهم میخوره....
خدایا...کمکم کن این یه هفته رو به خوبی و خوشی بدون هیچ جر وبحثی با بچها تموم کنم برم خونه....خداجونم خودت میدونی بدون هم چی میشیم....
امروز کلی باهات حرف زدم عشقم.....وای خدا خیلی ازت ممنونم....ولی باز فردا داری میری عشقم....زود میای زود میری...پیش منم که نمیای...فدات بشم نمیتونی بیای وگرنه که از خداته بیای پیش من...
جونم...عشقم...داشتنت بزرگترین نعمتیه که خدا بهم داد و میده و خواهد داد....کاش سربازیت تموم بشه بیای پیشم دیگه هیچ جا نرررررری همش پیش خودم باشی...مال خودم باشی....خدایا دیگه نمیتونم مگه من چقد تحمل دارم...
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولی به خون جگر شود
واااااای خداااای من.....
خیلی ازت ممنونم...عشقم اومده...فداش بشم..
کاملا اتفاقی و بی خبر...
نفسم بعدازظهر خواب بودم طبق معمول همیشه...بازم خوابتو دیدم....عکستم رو صفحه گوشیم بود...که یدفعه با صدای زنگ گوشی بیدار شدم ....صداتو که شنیدم یه لحظه تو شوک بودم فک کردم دارم خواب می بینم ....
خدایاصدهزار مرتبه شکرت ماه رمضون اومد و برکتشم با خودش اورد خدایا بهترین انگیزه بودبراااام...
عشقم عمرم بازم از هم خبرداریم....خیلی خوشحالم....
