یک استکان چایی با طعم عشق...
سلام عشقم سلام رویای شب و روزم بازم یه غروب بدون تو...
الان چایی درست کردم...رفتم تو حیاط تنهایی نشستم و به خاطراتمون فکر می کردم....کاش پیشم بودی تا برات یه استکان چایی دبش میریختم...هی روزگار...
دیگه اعصاب ندارم استرس امتحانا از یه طرف فکر وخیال تو و اینکه چیکار میکنی و.... یه طرف دیگه...
کاش روزا زودتر بگذره دیگه خسته شدم دوست ندارم برم خونمون...
زندگی منی میدونم الان تو هم حالت مث خودمه...دل به دل راه داره...
بهترینم برات آرزوی سعادتمندی و عاقبت به خیری دارم برای دوتامون...
- 94/03/19